سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امام رضا و خاطره ها 

سلام میلاد امام رضا علی السلام رو به همه دوستای عزیزم تبریک میگم.

و اما...

وقتی اسم مشهد و حرم و زیارت میاد دلم هوایی میشه. دلم مثل کبوترای حرم پر میکشه سوی گنبدش. دلم میخواد آهو بشم و ضمانت دلم رو ازش بخوام... خیلی چیزای دیگه هم دلم میخواد...

همیشه تا اسم مشهد و زیارت میاد یاد خاطره ها میفتم... یاد آقای حجت الاسلام علی اصغر زارعی میفتم و یاد سفری که 2 سال پیش روز شهادت امام رضا از قم به مشهد با خانواده اش داشتیم. عجیب حسی بود. نمیخوام خیلی جزییات رو بگم. اما هیچوقت ازش یادم نمیره.

یاد خاطره ها میفتم... یاد خاله میفتم که در خونه اش رو به همه زائرای امام رضا باز بود. اما حالا دیگه نیست... یاد خونه قدیمی خاله میفتم که با اتاقای قدیمیش خاطره های زیادی از زائرای امام رضا تو دلش داره... یادش بخیر... خاله مامانمو میگم. چقدر مهربون بود با زائرای امام رضا. خونه اش هیچوقت خالی نبود. شوخی و مثل فامیل این بود که هر کی قهر میکنه از ننه باباش میتونی خونه خاله مرضیه پیداش کنی. اما حالا دیگه 2 ماهه خاله نیست... هنوز سی متری طلاب در خونه قدیمی خاله توی ذهن همه فامیل و هر کسی که میشناخت خاله رو باقی مونده... هنوز میزبان مهمانهای امام رضا توی دل همه هست...

یا امام رضا...


نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 89/7/26 و ساعت 5:28 عصر
نظرات دیگران()
درست شد.. 

خوب به سامتی اشتباه لپی در مورد خبر مصاحبه با آقای صادقی درست شد. همین الان.

ولی خدایی یه موقعهایی چقدر بد جنس میشما!!! آخه یه اشتباه بود دیگه. ولی کلی این دو نفر آدم با هم فرق دارن.


نوشته شده توسط زهرا در شنبه 89/7/24 و ساعت 2:23 عصر
نظرات دیگران()
سوتی مسئول خبرنگاری بسیج دانشجویی سمنان 

خوب اینم از سوتی دادن مسئول خبرنگاری بسیج دانشجویی سمنان. امروز داشتم سایت رو چک میگردم ببینم خبر مصاحبه با مسئول دفتر بسیج دانشجویی شاهرود در مورد سفر رئیس جمهور به لبنان رو صفحه هست یا نه با تعجب چشمهام 4 تا شد.

مصاحبه رو با سرهنگ صادقی انجام داده بودیم و برگه خبر رو فرستادیم اما روی صفحه خبر به اسم مسئول سیاسی بسیج دانشجویی آقای عباسی خورده بود.

خوبه آقای صادقی در جریان هستن من درست فرستادم وگرنه گردن من میافتاد. حالا نمیدونم اونها چطوری درستش میکنن.


نوشته شده توسط زهرا در شنبه 89/7/24 و ساعت 2:0 عصر
نظرات دیگران()
اردوی جهادی هجرت قاصدک ها-1 

میخوام امروز از یکی دیگه از خاطرات و تجربه های مهم خودم توی بسیج دانشجویی بگم. ادوی جهادی.

شاید خیلی ها اسمشو شنیدین و توی تلویزیون فعالیتهاشونو دیده باشین اما از نزدیک تجربه اش نکرده باشین. مثل خود من که قبل از اینکه برم بارها و بارها توی تلویزیون دیدم اما نرفته بودم و همیشه دوست داشتم برم. تا اینکه از برکات فعالیت در بسیج دانشجویی تابستان سال 88 من هم به عنوان جهادی راهی اردو جهادی شدم. سال اول بدون هیچ پیش زمینه ای و به عنوان یکی از مسئولین گروه به منطقه محروم طرود اعزام شدیم. من و فاطمه. فاطمه فرمانده واحد خواهران بسیج دانشجویی حوزه شهید مفتح (ره) دانشگاه آزاد اسلامی بود. جالبه بدونید من و فاطمه اصلا شناختی از هم نداشتیم و فقط در حد رفت و آمدش به مرکز بسیج دیده بودم. حالا قرار بود 2 تا آدم متفاوت از هم به عنوان مسئول گروه راهی اردوی جهادی 20 روزه بشن.

چند روز زودتر از بقیه گروه رفتیم تا کارای هماهنگی و ثبت نام رو انجام بدیم اما بی خبر از همه مشکلاتی که وجود داشت و من و فاطمه بدون حضور هیچ همراهی قرار بود از پس همه مشکلات بربیاییم. اول از فاطمه بگم که چقدر از همون شب اول به هم عادت کردیم و از برکات این اردوی جهادی شدیم مثل 2 تا خواهر برای هم دیگه. با کلی تفاوت های اخلاقی و شخصیتی. بین نوشته هام حتما اخلاق فاطمه خانم سیاست مدار دستتون میاد. ایشون لیسانس علوم سیاسی هستن. خوب تا اینجا رو داشته باشین.

عکسای اردوی جهادیمون رو میتونید توی وبلاگ دیگه ام که اون هم به برکت صحبت های سادات جان عزیزم داره دوباره به فعالیتش ادامه میده ببینید. http://www.photobasij.blogfa.com/cat-2.aspx

البته بگم که من خاطره اردوی جهادی رو از سال قبل شروع کردم. بخش های مهم رو میگم و میرسم به اردوی جهادی امسال.


نوشته شده توسط زهرا در شنبه 89/7/24 و ساعت 6:10 صبح
نظرات دیگران()
حاشیه جلسه خبرنگاری و فضای سایبری پیام نور 

سلام

پست قبلی از جلسه فضای سایبری و خبرنگاری گفتم. در حاشیه این جلسه هم اتفاقایی افتاد جالب بود. از جسارت خودم خوشم اومد. مسئول بررسی و تحلیلمون خیلی محتاطانه صحبت کردند. اما من خصیصه خبرنگاریمو بروز دادم و در جواب اعضای کانون که پرسیدن ما تا چه اندازه میتونیم در بحث های سیاسی وارد بشیم گفتم بیان خودتونو در بند موسسه و سازمان و این چیزا نکیند. در بند مجوز نکنید. اما برای اینکه کسی هم ایراد نگیره خط مشی رهبری رو مقابل خودتون بگیرید و سر فصل های صحبت های ایشون رو برای خودتون سوژه کنید. یکی از دانشجویان گفت خوب حضرت آقا در مورد همه مسائل صحبت نکردن که مثلا شیطان پرستی ما دیگه در موردش نظر ندیم؟ منتظر جواب آقای عباسی شدم. طبق معمول سکوت محافظه کارانه. بیشتر سکوت کردم تا جواب بده و بالاخره همونی که خودم دلم خواست گفت: " خبرها و سوژههای مورد بحثتون رو اولویت بندی کنید. ببینید کدوم مورد بهتره که در زمان مورد بررسی قرار بگیره اینجوری به همه مسائل و موردها طبق اولویت بندی پرداخته میشه و چیز دیگه جا نمیمونه.

شاید الان بگین خیلی ساده جواب دادین. بهتر از این میشد جواب داد. اما بگم همین اندازه جواب دادن هم باعث این میشه اگه از یه جای حرفمون گل بگیرن ما مورد بازخواست قرار بگیریم. ما خودمون هم خیلی دستمون باز نیست.

اما کلا خوب بود.

یه حاشیه دیگه هم داشت. مسئول علمی دانشگاه پیام نور هم در جلسه بود. کلی خنده بود. بیچاره غافلگیر شد وقتی بازخواستش کردم که چرا جلسه توجیهی علمی نیومده بود. فرمانده شون که قبلا مورد اعتراض واقع شده بود گفت این خودشو شما میدونید چه کار کنید. گفتم دعواش کردم بیشتر میبینیمشون تو دفتر. .. که یهو گفتم البته دیدن خودشون اصلا مهم نیستها دیدن گزارشاشون مهمه.... همه دخترا زدن زیر خنده... چون خیلی خودشو گرفت من زدم تو پرش.... طفلک با چه آدمی سر و کار داره... جلسه کلا با خنده تموم شد... آشنا شدن با بچه ها برام خیلی مهم بود. دلم میخواد بتونیم یه گروه مجازی خوب با بچه ها تشکیل بدیم. ذهن بچه ها روشن بود... من خوشم اومد از شور و هیجانشون هر چند اگه وارد بحث نشده بودم حرفای آقای عباسی داشت از ذوق مینداختشون. با محافظه کاریش...

ایشالله درست میشه..

 

 


نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 89/7/21 و ساعت 3:40 عصر
نظرات دیگران()
   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جلسات هم اندیشی کانون های مختلف با مسئولین بسیج دانشجویی ناحیه س
مینویسم برای ابوالفضل
به روز رسانی چفیه و دوربین
تعطیل شد
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا