قرار شده بود از خاطراتم بنویسم. خوب دیدم هر روز که نمیتونم آنلاین بشم و بنویسم.بهتره مهمتراش رو انتخاب کنم مثل جلسه دیروز. البته همه اینها رو خبرهاشو میشه دید توی سایت شبکه خبر دانشجو دید. مثلا تو همین ماه اولین جلسه هم اندیشی علمی رو برگزار کردم. http://snn.ir/NewsContent.aspx?NewsID=168691 خبرش اینجا هست. ولی اتفاقای جالبی هم افتاد توی جلسه. میشه گفت اولین بار بود که خودم سخنران یه جمع دانشجویی بود. آخر خنده بود. اونقدر سوتی دادم که نگو... اما تجربه خوبی بود. ما در مورد مسائل علمی دانشگاهها بحث و ارائه نظر پرداختیم. یکی از کارای اساسی بسیج دانشجویی مطرح کردن دانشجویان بسیجی در مجامع علمی هست برای همین هم به برگزاری جشنوارههای مبتکرین؛ ممتازین؛ محققین و مخترعین و مولفین اقدام کرده که امسال نهمین دوره اش برگزار میشه.یکی از موضعات مورد بررسی ما هم همین بحث جشنواره بود. ما سال گذشته تعداد شرکت کنندگان زیادی در همه قسمتهاش داشتیم که در مرحله استانی 3 نفر برگزیده شدن. امسال در تلاش هستیم این برنامه رو بیشتر پیگیری کنیم و مطمئن هستم میتونیم حداقل یک طرح کشوری برای شروع کار داشته باشیم. از موضوعات مهم دیگه ای که مطرح شد حمایت های مالی از نخبگان بود ک نمونه اش از دانشجویان دانشگا غیر انتفاعی از این حمایت برخوردار شد. ما به این ترتیب که طرح رو به صورت پیشنهادی به ناحیه منتقل کردیم بررسی ها انجام شد و تائیدیه گرفت و در مرحله انجام کار گزارش پیشرفت کار ارائه میشد تا به پایان رسید و موفق شد. این برای تشویق دانشجویان بسیجی خیلی موثر هست. موضوع بعدی ایجاد هسته های علمی پژوهشی بود که برای سازماندهی بهتر فعالیت علمی دانشجویان در رشته های خودشون و میدانهای دیگه موثر هست. حرفهای زیادی گفته شد و مصوبه های زیادی داشت. امیدوارم جواب بگیریم. اما جلسه دیروز که جالب هم بود با حضور مسئول بررسی و تحلیل دفتر بسیج آقای عباسی که از دانشجویان ارشد تاریخ انقلاب اسلامی هستند برگزار شد در رابطه با فعالیت اعضای کانون خبرنگاری و فضای مجازی و سایبری دانشگاه پیام نور شاهرود بود. لازم هست همین الان بگم کانون خبرنگاری و فضای سایبری و مجازی زیر مجموعه واحد بررسی تحلیل هست و مسئولیت این دو کانون با من هست. فعلیت های این دو کانون خیلی گسترده هست و از اسمش پیداست که موضوع کارشون چی هست. بیشتر جلسه پرسش و پاسخ بود که آقای عباسی به سئوالات جواب دادن. خروجی های جلسه هم مطرح شد از مهمترینهاش صحبت و مصاحبه با مسئولین دانشگاه و شهرستان بود. خبر جلسه دیروز رو دادم. ببیاد رو شبکه میگم. حضرت آیتالله خامنهای پس از دریافت نظر دو هیئت فقهی و حقوقی (که معظمله آن دو هیئت را برای بررسی دقیق و مستند وقف اموال دانشگاه آزاد اسلامی مأمور کرده بودند)، نتیجهی این بررسی را به عنوان نظر قطعی درباره وقف اموال دانشگاه مزبور به رئیس هیئت موسس دانشگاه آزاد اسلامی و رئیس شورایعالی انقلاب فرهنگی ابلاغ فرمودند. متن این ابلاغیه که از سوی دفتر رهبری برای آقایان هاشمی رفسنجانی و احمدینژاد ارسال شد، به این شرح است: بسمالله الرحمن الرحیم در پی مأموریت به دو هیئت فقهی و حقوقی برای بررسی عمیق و همهجانبه دربارهی وقف اموال دانشگاه آزاد اسلامی، مجموعهی بحثها و تدقیق در ادلْهی مختلف، به این نتیجهی قطعی منتهی شد که وقف مزبور دارای اشکالات اساسیِ فقهی و حقوقی است از جمله هم به لحاظ مشروعیت وقف اموال مزبور و هم از جهت صلاحیت هیئت محترم موسس در انشای این وقف. همچنان که مشکل اساسی تحقق قبول مقام ذیصلاح نیز مطرح است، بنابراین وقف مزبور از لحاظ فقهی و حقوقی صحیح نیست. ضمناً با توجه به ماهیت غیرخصوصی و غیردولتی دانشگاه آزاد اسلامی، لازم است بندهای 5 و 10 مصوبهی جدید شورایعالی انقلاب فرهنگی در مورد اساسنامهی آن دانشگاه مورد بررسی مجدد قرار گرفته و اصلاح شود. مراتب به جناب آقای هاشمی رفسنجانی ریاست محترم هیئت موسس دانشگاه و دکتر احمدی نژاد ریاست محترم شورایعالی انقلاب فرهنگی ابلاغ گردد. سیدعلی خامنهای 89/7/17 سلام امروز جمعه 16/7/89 من زهرا مسئول واحد علمی و پژوهشی بسیج دانشجویی شهرستان شاهرود هستم. بگذریم که در کنار مسئولیت علمی خیلی کارای دیگه هم انجام میدم. دلم میخواد اینجا از خاطراتم توی این مدتی که فعالیت کردم توی بسیج دانشجویی رو بنویسم. اما چون از اول شروع نکردم حالا هم خاطرات رو از آخر مینویسم. یعنی از همین دیروز. دیروز با یه دوست جدید صحبت کردم. نویسنده وبلاگ عاشقانه خانم سادات موسوی. البته اگه ایشون من رو دوست خودشون بدونن. شاید دلیل نوشتنم همین صحبت با ایشون بود. وگرنه من خیلی وقت هست که قلم نگرفتم و ننوشتم. یه زمانی اونقدر حوصله نوشتن داشتم که صدای همه در میومد از اینکه همش سرم تو کاغذ هست. همیشه جوهر خودکار رو دستام بود. از بچگی وقتی بابام دانشجو بود و کتاب میخوند عادت همیشگی من این بود که با خودکار و مداد ئنبال بابام که ایستاده درس میخوند میافتادم تا کتاباشو بگیرم خط حطی کنم. جالب این بود که سعی میکردم خط های کوچیک بکشم مثل نوشته های کتاب. نه خطهای بلند و کج و معوج. بابام بیچاره در میرفت رو تختی که لحاف و رختخوابها روش چینده میشد میرفت درس میخوند که مبادا کتاباش به دست من بیفته. تقریبا با املای کلمات از همون بچگی آشنا شدم برا همین حداقل نمره های املا همیشه بیست بود. توی دبیرستان خوب مینوشتم. انشاهای خوبی داشتم. اما دیگه حالا با مشغله های کاری و اتفاقای افتاده سختی های زندگی و کار خیلی وقت هست ننوشتم و انگار اصلا یادم رفته کلمات رو. گفتم که دیروز با خانم سادات موسوی حرف زدم. مدت زیادی هست وبلاگ هاشو میخونم. قشنگ مینویسه روحیه قشنگی داره... یه جورایی حسودیم شد به دوستای وبلاگ نویسش. من که مثل دوستای وبلاگ نویسش توی نوشتن نمیشم اما خواستم منم یه جورایی خودمو جا کنم... واااااااای!!! عجب خاطره نوشتم از بسیج.... خوب مهمترین اتفاق دیروز همین صحبت من با خانم موسوی بود دیگه. البته 3 تا نامه هم برا 11 تا دانشگاه داشتم. همشون توی شاهرود هستن. مهمترین نامه معرفی دبیران کانون علمی بود. باید زودتر این کار انجام بشه. تا شنبه ببینم چه جوابی میگیرم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|